For Better Performance Please Use Chrome or Firefox Web Browser

پرانتز باز

  • معرفی ستون پرانتز باز

    پرانتز باز
    پرانتز باز عنوان ستونی  است که از سال 95 در سایت افتتاح شده است و قصد آن دارد که افکار خام و ابتدایی نویسنده در موضوعات مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را که صرفاً به عنوان یک بار قه فکری - و نه عقیده. مسلم و قطعی – به ذهن او خطور کرده در معرض دید و نظر مخاطبان محترم بگذارد تا با طرح دیدگاهها و انتقادات این اندیشه های ناپخته، پخته گردد و اصلاح صورت پذیرد پس این ستون بیانگر نظرات اصلی و پذیرفته شده نویسنده نیست و فقط جهت نقد و بررسی ارائه می گردد و در پایان مقاله نیز یادداشتهای خوانندگان محترم درج خواهد شد تا تعاطی افکار صورت پذیرد.
    انشاء الله
    

     

     

    چه کسانی از رفتن قاسم سلیمانی خوشحال شدند؟

    چه کسانی از رفتن قاسم سلیمانی خوشحال شدند؟

    علاوه بر آمریکا، اسرائیل، داعش و وهابیت این افراد هم در داخل خوشحال شدند:
    کسانی که شعار نه غزه نه لبنان سر می دادند، خوشحال اند چون دیگر او نیست تا از فلسطین و لبنان حمایت کند!
    کسانی که مصوباتی را تصویب کرده اند تا سلیمانی و دوستانش را تحریم کنند، خوشحال اند چون الان راحت تر دوستانش را تحریم می کنند!
    کسانی که می خواستند پیمان هایی را امضا کنند که او و دوستانش را تسلیم کنند، خوشحال اند چون یک موی دماغ بزرگ برداشته شد!
    کسانی که به دوستان سردار اعتراض می کردند چرا روی موشک مرگ بر اسرائیل می نویسند، خوشحال اند.
    فریب ژست عزادارشان را نخورید؛ لیبرال های منافق به موقع خنجر خود را از پشت به همفکران سردار خواهند زد؛ و البته دست انتقام خدا بالای همه دست هاست. 
     
     

    رأي ايدئولوژيك – رأي اجتماعي

    
            رأي ايدئولوژيك – رأي اجتماعي
    
            تحليلي از انتخاباتهاي اخير نشان مي دهد كه رأي آوري جريان ارزش  و انقلابي معلول جمع  سه علت اصلي زير است:
    
            1-    جنبه هاي انقلابي و ایدِئولوژيك و ارزشي و اخلاقي نامزد يا نامزدهاي موردنظر
    
            2-    سرمايه اجتماعي و نفوذ در بدنه مردم و توان همراه كردن قشر خاكستري
    
            3-  سرخوردگي مردم از جريان رقيب (اين عامل سلبي بوده و فعلا از شرح آن خودداري ميشود)
    
            اگر  قرار باشد فقط يكي از اين موارد دخيل در انتخابات شود، مثلا فقط عامل اول يعني جنبه هاي ايدئولوژيكي و اخلاقي نامزد مورد نظر حاصل شود اما بدنه اجتماعي را نتوان با آن همراه كرد، فقط 20 تا 30درصد آراء را مي توان كسب كرد و يا اگر قرار باشد فقط بدنه اجتماعي و جذب آراء خاكستري و حجم سرمايه اجتماعي مدنظر باشد، ممكن است 30 الي 40درصد آراء همراه شود.
    
            و البته هيچ يك از اين دو كافي نيست چرا كه براي راي آوري حداقل به 60درصد آراء با يك ضريب اطمينان نسبي مورد نياز است.
    
            تنها نامزدي كه در جريان ارزشي توانست اين دو فاكتور را به خوبي با هم جمع كند دكتر احمدي نژاد بود كه متاسفانه در ادامه نتوانست يا نخواست مسير صحيح را طي كند. اما اگر پاك ترين و منزه ترين نامزد جريان انقلابي كه حق بودن مواضع او بر همگان روشن است را مدنظر بگيريم، بدون بدنه اجتماعي قدرت بسيج توده هارا ندارد و البته راي سرمايه اجتماعي منهاي ايدئولوژي نيز فاقدوجاهت                  بوده و در غلتيدن به نوعي  پراگماتیسم                  است.
    
            غافل از اين نكته نباید بود كه طرفداران راي ارزشي انسانهاي مجاهدي هستند كه حاضرند بدون هيچ چشمداشت مادي به رونق ستادها كمك كنند و با تلاش شبانه روزي به جمع آوري راي براي نامزدي كه آنرا حق مي پندارند مشغول شوند. اما همه اينها كافي نيست؛
    
            بدون سرمايه اجتماعي باز امكان موفقيت وجود ندارد! ]قابل توجه دوستاني كه هميشه اصلح را بر صالح مقبول ترجيح مي دهند[
    
            اگر عنصر سرمايه اجتماعي و توجه به جذب آنها از طرف خدمات مردم نهاد و داوطلبانه و ... در ميان نباشد حضور ارزشي ترين و به حق ترين نامزد نتيجه اي جز سوختن وي، دلسردي طرفداران و پراكندگي نيروها نخواهد داشت.
    
            پس لازم است:
    
            1- ازنگاه تك بعدي پرهيز شود و با دوچشم به مساله نگاه انداخت و هر دو بال را براي پرواز بر سر صندوق ها به حركت در آورد.
    
            2- در جذب سرمايه اجتماعي  از طريق ارائه خدمات عمومي، اردوهاي جهادي و خدمت صادقانه و بي منت به صورت فراگير و سيستماتيك كوشا بود. ] چيزي شبيه خيريه هاي عام المنفعه حزب الله در جنوب لبنان[
    
            3- از سفيد و سياه كردن انتخابات ها و دادن بار ايدئولوژيك بيش از حد به آن خصوصا در ايام تبليغات خودداري شود.
    
            يعني انتخابات رانباید جلوه تعارض حق و باطل دانست وبيش از حد ملات ايدئولوژيك آنرا زياد نكرد ]چنانچه هزينه اين اشتباه را در دوره هاي قبل جريان انقلابي داده است. 

     

     

    آیا انتخاب رئیس دانشگاه، دموکراتیک است؟

    بسم الله الرحمن الرحیم
    آیا انتخاب رئیس دانشگاه، دموکراتیک است؟
    یکی از موضوعات مورد بحث امروز در فضای دانشگاهها که آغاز آن از سالها پیش مطرح شده بود، طرح انتخاباتی شدن رئیس دانشگاه است. پیشنهاد دهندگان این طرح براین عقیده هستند که باید رئیس هر دانشگاه در آغاز هر دوره با رأی مستقیم اعضای هیأت علمی مشخص شده و سپس وزیر علوم، حکم ریاست را برای او صادر کند و یا با معرفی سه نفر از طریق انتخابات :وزیر، یکی از آنها را به عنوان رئیس دانشگاه معرفی کند و یا در هیأت امنا انتخاباتی صورت گیرد.
     این طرح محاسن و معایبی دارد که در ذیل فهرست می شود و نظر نهایی را به خوانندگان محترم واگذار می کنم.
    
    الف- محاسن و مزایا
    1-	باعث رونق مشارکت در بین اعضای هیأت علمی می شود.
    2-	باعث احساس همدلی و همراهی با مسئولین و در نتیجه کمک به حل مشکلات دانشگاهها می شود و کارآیی و کارآمدی را زیادتر می سازد.
    3-	امکان تعویض و جابجایی رئیس دانشگاهها برای  قاطبه  اعضای هیأت علمی – در صورت عدم موفقیت – محفوظ است.
    4-	وقتی که مدیران گروهها، مراکز و حتی دانشکده ها معمولاً به روش انتخابی، تعیین می شود چه اشکالی دارد که این روش به کل دانشگاه هم تسری  پیدا کند؟!
    5-	اگر هیأت علمی که نخبگان یک کشور هستند نتوانند حق تعیین سرنوشت دانشگاه خود را داشته باشند و خود رئیس دانشگاه را تعیین کنند چه توقعی از دیگران است؟!
    6-	در دانشگاههای کشورهای دیگر  بعضاً این روش وجود دارد و موفق بوده.
    7-	این روش به حفظ و تحکیم آزادی علمی و استقلال دانشگاه کمک خواهد کرد.
    8-	احتمالاً این کار باعث طولانی تر شدن عمر رئیس دانشگاهها و افزایش قدرت او برای مدیریت کلان وبرنامه ریزی درازمدت علمی خواهد شد و ثبات این محیط علمی را یاعث خواهد شد.
    9-	انتصابی بودن باعث تنهایی رئیس در مقابل هیأت علمی های دانشگاه و حتی تضاد میان آنها و در نهایت کاهش بهره وری دانشگاه خواهد شد.
    
    ب- معایب و معضلات
    1-	این نوعی دموکراسی کانالیزه و نیم بند است. مثلاً اگر برای همه اعضای هیأت علمی حق رأی درنظر گرفته شود، چرا نباید برای کارمندان چنین حقی را درنظر گرفت؟! مثلاً یک کارشناس با مدرک فوق لیسانس و 29 سال سابقه و تجربه چرا باید از رأی محروم باشد و یک مربی با همان مدرک که فقط 6ماه است استخدام شده  وهنوز بسیاری از قوانین و مقررات دانشگاه را هم نمی داند حق رأی داشته باشد؟! این سؤال در مورد دانشجویان هم مطرح است. خصوصاً دانشجویان تحصیلات تکمیلی چرا نباید حق رأی داشته باشند؟
    2-	دانشگاههای دولتی ، پزشکی و پیام نور از سرمایه های ملی است و متعلق به همه مردم ایران وباپول بیت المال اداره می شود،   پس  همه مردم حق دخالت و تعیین سرنوشت آنرا دارند که این کار را با انتخاب رئیس جمهور در هر 4 سال یک بار انجام می دهند. پس تخصیص عده ای    خلاف دموکراسی است.
    3-	در این روش دیگر وزیر پاسخگوی مشکلات پیش آمده در یک دانشگاه با کاستی ها و کمبودها و تخلفات نیست. چرا که وزیر در حالت عادی باید به هیأت دولت، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شخص رئیس جمهور که منتخب مستقیم مردم است پاسخگو باشد.رییس دانشگاه هم پاسخگوی وزیر نیست چون کسان دیگری اورا انتخاب کرده اند وشکاف درنهاد علمی کشور ایجاد می شود
    4-	اگر منظور از انتخابی بودن توسط اعضای هیأت امناء و نه اعضای هیأت علمی و کارمندان باشد، آنگاه این سؤال پیش می آید که اعضای هیأت امنا را چه کسی انتخاب کند و چگونه و  ...پس شبهه برمی گردد. هلم جرا فلیتسلسل...
    5-	ثبات  و دوام برای یک مدیریت فرهنگی ضرورت دارد ولی این شیوه مدیریت را ناپایدار می کند. چرا که ممکن است اتفاقات و جریانهای مقطعی حتی کمتر از 4 سال فضا وجو دانشگاهها را عوض کند و زودتر و بیشتر از کل کشور، باعث تغییر و بی ثباتی مدیران بیان گردد.
    6-	آن دانشگاههایی که در خارج کشور به شیوه انتخابی تعیین رئیس می کنند واقعامستقل هستند، و نه تنها دلاری از دولت پول نمی گیرند، بلکه مالیات هم می دهند. یعنی از طریق اخذ شهریه یاارتباط با صنعت و .... واقعاً خودگردان هستند و لذا شیوه انتخاباتی بودن رئیس آنها طبیعی به نظر می رسد و حتی دانشجویان می توانند رئیس را عوض کنند، چون پول می دهند! اما در ایران که همه متأسفانه سر سفره نفت نشسته اند چنین راهکاری بی منطق و بی مبناست.
    7-	این تجربه تاحدودی در بعضی دولتهای قبلی عمل شد و موفق نبوده است.
    8-	ممکن است در این روش کاندیدای ریاست قولهایی – خارج از حدود و اختیارات قانونی رئیس دانشگاهها -بدهد  تا جلب آراء کند و هزینه دانشگاه را بالا ببرد (البته این مسأله در مورد هر انتخاباتی قابل فرض است).
    9-	چه اشکالی دارد با تسری این طرح در همه مدارس، مدیر را معلمان و کارمندان ( و حتی دانش آموزان) در همه ادارت رئیس را کارمندان ، در همه کارخانه ها، کارگران انتخاب کنند؟ آنگاه کل نظام دموکراتیک یک کشور پاره پاره و متلاشی می شود. و اصلاً انتخاباتهای عمومی ریاست جمهوری، مجلس ، شورای شهر و ... بی معنا خواهد شد مثلاً به جای اینکه همه مردم در تعیین شهردار از طریق شورای شهر مشارکت کنند فقط کارمندان شهرداری او را انتخاب کنند !(که قطعاً خلاف دموکراسی است).
    10-	باعث تشدید فضای دو قطبی سیاسی کارانه و حتی قبیله ای و طایفه ای در دانشگاهها خواهد شد و نافی همدلی می باشد که برای یک محیط علمی و فرهنگی ضروری است.
    
    11-باند بازی در دانشگاهها و گروهها و دسته ها و  سلایق ممکن است باعث شود که طیف خاصی با لطاف الحیل انسان کم لیاقتی را به ریاست دانشگاه منصوب کنند و با گروکشی از دیگران و طیفهای خاکستری دانشگاه که تعداد آنها کم هم نیست، جو را ملتهب و به نفع خود تشدید کنند (البته این مسأله هم در هر انتخاباتی قابل طرح است).  

     

     

    تغییر در آرایش جناح های سیاسی در ایران آینده

    آرایش جناح های سیاسی در ایران میرود تا دستخوش تغییرات اساسی و فراگیری شود. از آنجا که هر دسته بندی و گروهبندی سیاسی تاریخ مصرف خود را دارد، و روزی به فرجام خود می رسد این بار نیز دسته بندی نیروهای سیاسی ایران به اصلاح طلب و اصولگرا به پایان خط خود رسیده است و به نظر میرسد ساختار آن دیگر جوابگوی شرایط موجود نیست. در این راستا یادآوری چند نکته خالی از لطف نیست:
    1-    از آغاز انقلاب ، دو گروه خط امامی و  لیبرال بنی صدری در مقابل یکدیگر قرار گرفته و با اتفاقات سال 59 و 60 استعفای بازرگان فرار بنی صدر و شهادت دکتر بهشتی و رجائی و باهنر و ....) این گروه خط امامی بود که توانست مسیر انقلاب را ادامه دهد و گروه لیبرال ها و بنی صدر از گردونه نظام خارج شدند و البته قاطبه ملت نیز با خط امام همراه شد، در ادامه خط سومی در مقابل حزب جمهوری درست شد که مارکسیستهای انقلابی مثل سازمان مجاهدین انقلاب و .... سردمدار آن بودند که با اتفاقات سال 66 جای خود را به جناح چپ و راست داد که  رهبر  آن مجمع روحانیون و جامعه روحانیت مبارز بودند بعد از انتخابات سال 76 کم کم آرایش جناحها به سمت اصلاح طلب و اصولگرا   رفت  و تاریخ مصرف چپ و راست تمام شد.
    2-    نکته قابل تأمل جابجایی افراد از یک جناح به جناح مقابل دیروز خود است که نشان دهنده وجود معیارهای مستقل برای طبقه بندی جدید است به عنوان نمونه آقای هاشمی رفسنجانی بعد از انتخابات مجلس ششم از جناج راست به جناح اصلاح طلب رفت و یا حسین مظفرو    اصغر طاهرزاده از جناح چپ به جناح اصولگرا رفتند و یا آقای ناطق نوری از جناح راست در حالتی میان اصلاح طلب و اصولگرا مردد ماند و .... هم اینک شاهد کوچ آقای علی لاریجانی و دوستانشان به جناح مقابل هستیم و .... ضمناً نقش  احمدی نژاد نیز در تخریب آن جناح بندی اصولگرا جای بحث مستقلی را می طلبد
    3-    گاهی هزینه ماندن در یک جناح آنقدر سنگین می شود که فرد برای حفظ خود به جناح مقابل دیروز خود پناهنده می شود، نمونه بارز آنرا در مسئولین دولتی کارمندان و یا مدیران میانی و اعضای هیأت علمی راستی دیدیم که بعد از دوم خرداد 76 برای در امان ماندن از ضربات و آسیبهای جناج چپ ،اصلاح طلب شده و به دامان آنها پناهنده شود. این تغییر بیش از آنکه تغییر فکری باشد، یک حرکت تاکتیکی و احتمالاً پراگماتیستی است. نمونه بارز این افراد آقای هاشمی رفسنجانی است که بعد از آزار واذیتهای دوم خردادی ها درانتخابات مجلس ششم و ... کم کم به دامان آنها پناهنده شد چرا که می دانست مخالفت با جناح اصولگرا، این قدر برای او آزاردهنده و پرهزینه نخواهد بود. و اساساً اصولگرایان به این شدت دشمنان خود را تخریب نخواهند کرد.
    4-    در این راه جناح ها متاسفانه بعضابه انحراف کشیده شده اند و سیر اصلی و آرمانهای اولیه خود منحرف شده اند، کمااینکه بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب جناح چپ سابق به دلیل رعایت نکردن تقوای جمعی دچار انحرافات و آسیبهایی شد و بعضاً جناحهایی مورد طمع و سوء استفاده بیگانگان و دشمنان در تاریخ انقلاب واقع شده و خواهند شد.
    5-    اینکه معیارهای چینش جناحهای جدید بر چه چیزی استوار باشد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این راستا باید مراقبت کرد اولاً هیچ جناحی از دایره انقلاب بیرون نماند چه آنکه دوجناح کشور بنابر فرموده رهبر انقلاب مثل دو بال برای پیشرفت می مانند و ثانیاً بتوان با آن معیارها بیشترین پوشش را برای گروههای هم سو درنظر گرفت و به اصلاح جامع و مانع    باشد.
    6-    به زعم بعضی از سیاسیون معیار جناح بندی آینده اخلاقی خواهد بود و به عنوان مثال افرادی که فرصت طلب هستند در یک جناح و افرادی که وفادار و استوار هستند در گروه دیگر جای خواهد گرفت ولی این معیار به عنوان یک راهکار یا رویکرد برای همه افراد قابل تعریف است و نمی توان آنرا معیار تقسیم بندی داشت.
    7-    شاید معیار دیگری الزام به خط امام خمینی ویا فاصله   گرفتن از آن است که نوعی بازگشت به مبناهای اول انقلاب است ولی مشکل این تقسیم بندی خارج ماندن جناج دوم از چتر انقلاب خواهد بود که خطرناک است.
    8-    و در نهایت باید معیارهای شفاف و روشن شده و هر دو جناح در انتخابات ریاست جمهوری 96 به مصاف یکدیگر آیند و با   ساختار         جدید و اسامی جدید به رقابت با یکدیگر برخیزند. همه آزمایش شده و خواهند شد :والله لتغربلن غربله وولتبلبلن  بلبله حتی یخرج من الغربال خلق کثیر تا اینکه روزی به  امت اسلامی واصل شویم که در آن همه ید واحد، تحت ولایت امام هستند وخبر از جناح بندی های    تفرقه  افکن نیست.
    

     

     

    آیا انتخابات یک پدیده اسلامی است

    در کشورهای جهان هم اکنون رایج است که برای بعضی از مناصب و مسئولیتها با مراجعه به آرای عمومی از شیوه ای به اسم انتخابات استفاده می کنند. نگاهی به تاریخ انبیاء و امامان، که دارای منصب حکومتی بودند نشان نمی دهد که هیچ یک از آن بزرگان برای موردی از پدیده انتخابات استفاده کرده باشند. به عنوان مثال انبیایی مثل سلیمان (ع)، داود (ع)، یوسف (ع)، موسی (ع ) و حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) و یا امامانی مثل امام علی (ع)، امام حسن(ع) که دورانی حکومت داشته و سلطان و فرمانروای جامعه بوده اند، به گواهی تاریخ موردی ذکر نشده که برای انتخاب وزیر با رئیس یکی از شهرها و قبیله ها و ... از شیوه مراجعه به آرای عمومی استفاده کرده باشد.
    پرواضح است که بیعت که مثلاً در غدیر رخ داده نیز از مقوله دیگری است اگر فی المثل حضرت رسول اعظم  (ص) 5 نفر را روز غدیر به مردم معرفی می کردند و از آنها می خواستند به یک نفر رأی بدهند وآنگاه امیرالمؤمنین (ع) رای می آورند نوعی انتخابات به شیوه امروزی بود لکن این انتخاب از طر ف خدا صورت گرفته بود و بیعت یعنی پذیرش و تسلیم امر او شدن.
    گذشته از این شنیده شده که در آغاز انقلاب بعضی از مراجع به امام خمینی (ره) نامه نوشتند و متذکر شده اند این انتخابات -خصوصاً با دفعات زیادی که در قانون اساسی به آن توجه شده – اصلاً در اسلام سابقه ندارد و نظر علامه طباطبایی نیز در باره فریب بودن دموکراسی در تفسیر المیزان معلوم است و. ..
    گذشته از معایب ذاتی دموکراسی و ایراداتی که به همه انتخابهای کشورهای جهان می شود وارد کرد مثل سرمایه سالاری، تأثیر تبلیغات کاذب و عوام فریب  عدم امکان رقابت واقعی برای اکثر مردم خصوصاً دانشمندان  نادیده گرفتن حق 49 درصداز مردم  حزب  سالاری به جای مردم سالاری  ناتوانی انتخابات از نشان دادن حق، عدالت و یا شایسته سالاری  تقدم خوشایند برمصلحت هزینه مادی وروانی زیاد بر جامعه، نفوذ زر وزور وتزویر در اکثریت   احساسی و لجبازی رأی دادن   قبیله گرایی، یکی بودن رأی باسواد و بی سواد تقلب، عدم احراز مشروعیت، کند یا نیمه تعطیل شدن نهادها قبل و بعد از انتخاباتشان ،عدم اجرای برنامه درازمدت و .... که در جای خود محل  گفتگو  است :جای این سؤال هست که چرا حضرت امام خمینی به این صورت وسیع و گسترده این شیوه غربی را که با عنوان جمهوری از آن یاد می کنند به کشور ما وارد کرد و آنرا نهادینه ساختند و حتی نوع مراجعه به آرای عمومی در کشور ما از دموکرات ترین کشورهای جهان نیز افراطی تر شده. به عنوان مثال هیچ کشوری را در دنیا سراغ نداریم که به طور میانگین سالی یک انتخابات در آن برگزار شود جز ایران! به نظر میرسد دو نگاه نسبت به این برخورد حضرت روح الله و متفکرانی که انقلاب را تأسیس کردند مثل آیه الله مطهری، آیه الله بهشتی و آیه الله خامنه ای  وایه الله مصباح درباره نوع حضور مردم قابل طرح است:
    الف- حضور مردم و رآی آنها تاکتیکی و از نوع مصلحت اندیشیدن است. مثلاً به خاطر اینکه در مقابل دموکراسی غربی ایران در جهان متهم نشود و یا مردم احساس مشارکت کنند و سوپاپ  اطمینانی برای حکومت ایجاد شود.
    ب- حضور مردم و رأی آنها استراتژیک و بنیادی است. و  حقیقتا  نظر امام و یارانشان این بوده و هست که رأی مردم واقعی و تأثیرگذار است و حضور مردم در صندوقهای رأی نه از باب رفع تکلیف و یا بستن دهان کدخدا، بلکه جدی  و سرنوشت ساز است.
    به نظر راقم  این سطور نگاه امام (ره) علیرغم بی سابقه بودن انتخابات در اسلام از نوع دوم است. یعنی از منظر ایشان اولاً دموکراسی روشی تعارض با حکومت الهی ندارد
     ثانیاً مقبولیت مردمی شرط حکومت دینی است  و باعث قوام آن و رشد سرمایه اجتماعی می شود
    ثالثاً حکومتهایی که پایگاه مردمی ندارند به بیگانه وابسته شده و به راحتی برای حفظ خود، منافع ملی را خواهند فروخت.
    رابعا ً: رأی قانونی مردم – با هر نتیجه ای که در هر دوره ای به بار آید – ضامن رشد فکر و تقویت سیاسی و بصیرت بخشی به خود آنها و مسئولین است.
    خامساَ » مردم باید در انتخاب سلیقه های  سیاسی و فکری آزاد باشند تا احساس فشار و خفقان نکنند و به هنگام با حاکمان نالایق تصفیه حساب کنند.
    البته مردم در انتخاب  افرادگاهی اشتباه می کنند مثل انتخاب ریاست جمهوری اول و یا مجلس ششم اما این فرصت را باید به آنها داد و این هزینه را باید نظام پرداخت کند تا همه با هم رشد کنیم و به بلوغ ذهنی برسیم. امامی که از اول با انتخاب بنی صدر مخالف بود این اجازه را به مردم دادند و رأی مردم را تنفیذ کردند تا خود آنها به نتیجه رسیدند ایشان لایق  نیست  و خود مردم می توانند با رأی های بعدی رأی قبلی خود را اصلاح کنند و کل طبقات و افشار جامعه از رشدی بیش و کم یکسان و هماهنگ در بلوغ سیاسی همراه و هماهنگ شوند.درتایید این مطلب میتوان به این ایه شریفه استناد کرد که نفرمودانبیا قسط رابرپا میکنند بلکه انبیا مردم را راهنمایی میکنندتا خودمردم قسط رابرپاکنند :لیقوم الناس بالقسط.
    گذشته از این اگر الان و در این دوران گذار قبل از ظهور بهترین گزینه راهم حاکم جامعه منصوب کند ولی مردم احساس تکلف یا احساس دیکتاتوری کنند به فرمان او تن نخواهند داد و عملاً او مبسوط الید نخواهد بود که لازم است این مسأله باتمرین دموکراسی به فرجامی برسد شاید این فرجام این باشد:
    الف- انتخابات چیز خوبی نیست ما همه سلیقه ها و گرایش ها را امتحان کردیم خود حاکم عادل با نظر مشاوران امین و عالمش، کارگزارانی را منصوب کند تا بهتر جامعه اداره شود و این قدر ریسک و هزینه سالانه به کشور تحمیل نشود ، برنامه های درازمدت اجرا شود و .... همان شیوه ای که انبیاء عظام و ایمه ع       در اداره حکومتهای خود داشتند
    ب- انتخابات محاسن و معایب، ظرفیتها و محدودیتهایی دارد با حفظ شرایط و رعایت ملاحظاتی می توان برای اداره و تقویت حکومت اسلامی از آن استفاده کرد.
    الله اعلم
    

     

     

    آیا تأسیس دانشگاه صنعتی اشتباه بوده است؟

    بسم الله الرحمن الرحیم آیا تأسیس دانشگاه صنعتی اشتباه بوده است؟ یکی از انتقاداتی که به بزرگ مرد ایران مرحوم امیرکبیر گرفته می شود این است که وی به جای وارد کردن مدرنیسم به ایران مدرنیته را آورد، یعنی به جای وارد کردن کل اندیشه جامع نوگرایی، فقط نظامی ازآن را آورد که بیشتر پوسته تجدد بوده و صرفا برای صنایع نظامی و دفاعی و احتمالاً پزشکی راهگشا بود به عبارت بهتر این اشکال را باید به همه روشنفکران نیز وارد کرد که در دو سده گذشته، به جای انتقال مدرنیسم به ایران، مدیرنیته راکه قشری سطحی و دم دستی از آن بود وارد کرد ه و نگاهی به جا معیت این اندیشه ومبانی فلسفی و نظری و علوم انسانی آن نداشتند. (در اینجا از انتقاداتی که به مدرنیته وارد است موقتاً چشم پوشی می شود) دقیقاکاری که امیرکبیر کرد این بود که به جای وارد کردن دانشگاه جامع یعنی university به زبان عربی «جامعه» ، آموزشگاه صنعتی و تک بعدی یعنی polytechnic یا «دارالفنون» را وارد کشور کرد. هرچند بعد از گذشت این سالها خدمت امیرکبیر جای تقدیر فراوان دارد چرا که در دوران خود بی نظیر بود اما از نقد آن نیز گریزی نیست. دانشگاه آنچنان که با خودمبانی فکری و جامعیت علوم وفرهنگ را در بردارد مایه رشد و نجات فرهنگی و علمی است و می تواند به افراد نگاه از بالا (هلیکوپتری) داده ومعرفت درجه دوم ارزانی کند ولی اگر فقط به ابعادی از آن توجه شود نتیجه ای جز تقلید، عقب ماندگی و شکاف در سطوح مختلف علمی ، فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی ایجاد نخواهد کرد، متأسفانه در ایران از هنگام ورود اولین دانشگاه به ایران سنگ بنا کج نهاده شد و هنوز هم که بیش از 160 سال از تأسیس دارالفنون می گذرد شاهد ساخت و رونق دانشگاههای تک بعدی صنعتی هستیم که به نظر می رسد کاری اشتباه در ایران معاصر و خصوصاً ایران بعد از انقلاب است که داعیه تمدن سازی دارد و می خواهد تمدن نوین اسلامی را به جهان نشان دهد. در غرب چه می گذرد؟ در کشورهای غربی هم دانشگاه جامع زیاد هست هم دانشگاههای صنعتی در آمریکا دانشگاهی GeorgiaCAlTech. MIT را می توان نام برد در استرالیا Sudny University of Technology هست و مشابه آن در ونکور و تورنتوی کانادا و همچنین در آلمان نیز مشاهده می شود. اما با گذشت زمان روبروسمت دانشگاههای جامع گذاشته شده و مثلاً دانشگاه Texas A&M که در ابتدا یک دانشگاه نظامی و مخصوص مردان بود و فقط دو دانشکده کشاورزی و مهندسی مکانیک داشته به مرور زمان گسترش یافته و رشته های علوم پایه و علوم انسانی و حقوق را هم ایجاد کرده است و به دنبال ایجاد رشته های علوم پزشکی هم هست و از طرفی دانشگاههایی که صرفاً صنعتی هستند به این نتیجه رسیده اند که خروجی های آنها کارآیی های لازم را نداشته و با مشورت کارشناسان 16 واحد درسی علوم انسانی به درسهای آنها اضافه کردند و دانشجویان موظف شدند بخشی از آن دروس را اخذ کنند تا فارغ التحصیل شوند و بعد از این شاهد موفقیت بیشتر فارغ التحصیلان جدید بودند (به نقل از دکتر گلشنی ، خبرگزاری فارس 7/10/91). پس دانشگاههای صنعتی جهانیا به سوی جامع شدن نهاده اند یا با اضافه کردن مکملها و پیوستهای فرهنگی درصدد رفع نقص یا کاهش مشکل خود هستند. حال چه باید کرد؟ به نظر میرسد دانشگاههای جدید صنعتی ایران نیز که ریشه در دارالفنون داشته و یا گرته برداری از MIT بوده اند باید همین روش را اخذ کنند. اولاً : از تأسیس دانشگاه صنعتی جدید در کشور خودداری شود ولی به توسعه دانشکده های صنعتی در دانشگاههای جامع توجه شود. ثانیاً: به عنوان راه حل کوتاه مدت دروس مناسب علوم انسانی به دانشجویان تکلیف شود (علاوه بر دروس عمومی)، دروسی مثل فلسفه علم ، تاریخ علم اخلاق مهندسی، اسلام و محیط زیست، دین و فناوری و .... ثالثاً: در درازمدت به فکر تبدیل دانشگاههای صنعتی شریف و امیرکبیر و اصفهان و ... به دانشگاه جامع بوده تا دانشجویان با نگاهی جامع و فراگیر توان فهم معرفت درجه دوم و نگاه بالا را یافته و منظومه فکری خود را کامل کنند و تکنولوژی را با هنر عجین کرده و... ولی می توان شروع آنرا از اضافه کردن دانشکده های معماری ، شهرسازی ، مدیریت و .... هموار کرد. منتظر نقدها و یادآوریهای مفید صاحب نظران هستم.

     

     

    معایب بانکداری در جهان امروز

    بسم الله الرحمن الرحیم
    یکی از شاخصه های اقتصاد سالم، توجه به نظام گردش پولی در ایران و جهان است اما از آنجا که بانک مهم ترین دستگاه گردش پول در جهان امروز است، باید به نقد آن پرداخت،این یادداشت با نگاهی کلان به بعضی مشکلات اصلی که بانکها برای اقتصاد امروز جهان ایجاد کرده اند می پردازد:
    1-	اولین اشکال بانکهای دنیا آن است که پولی که وجود ندارد را به افراد قرض یا وام می دهند، به عبارت دیگر از اعتبار خود – و نه از موجودی واقعی – به چندین نفر پول می دهند، مثلاً درنظر بگیرید که یک روز قرار باشد همه مردم شهر اصفهان همه پولهای خود را نقد کرده برداشته و درمیدان بزرگی مثل میدان امام علی جمع شوند،   انروز     است که برای جمع آوری پولشان به بانک می روند، متوجه می شوند اصلاً پولی در بانکها وجود ندارد بلکه همگی طلبکار هستند، این بدان معنی است که بر خلاف قرض رایج که وام دهنده با کم کردن قدرت خرید خود، قدرت خرید وام گیرنده را به همان نسبت زیاد می کند، بانکها یک وام را با اعتبار خود به دهها نفر می دهند و این یعنی گردش پول غلط و ایجاد تورم و شکاف و در نهایت فساد در همه دنیا.
    2-	اشکال دوم بانکها مسأله بهره آنهاست درنظر بگیرید که بانکها بهره خود را که متناسب با نرخ تورم مثلاً 10% برای سال آینده پیش بینی کرده اند، از 10% به 20% افزایش دهند، آنگاه است تورم سال بعد نیز به 20% خواهد رسید حال اگر آنرا به 30% یا 40% فرض کنند چه اتفاقی خواهد افتاد و ... بالعکس تصور کنید که به جای 10% نرخ سود خود را به 5% کاهش دهند، آنگاه آیا تورم نیز کم نخواهد شد؟ حال اگر آنرا به 2% یا 1% کاهش دهند چه اتفاقی می افتد؟ اگر تورم را صفر درصد پیش بینی کنند و سود خود را همان صفر درصد چطور؟  اینجاست که بعضی اقتصاد دانها پیش بینی کرده اندآنچنان اقتصاد جهانی بهبود خواهد یافت که دولتها می توانند در درازمدت – و نه کوتاه مدت، نه میان مدت – خود را بدون اخذ مالیات اداره کنند!
    این پیش بینی شگرف نشان از آن است که از روز تأسیس بانک در جهان تفکر ربوی و نزول خواری که در آن ریشه دوانده،    شکست   خورده است . شاهد این مدعا همین است که الان در دنیا  بی عدالتی  به جایی رسیده که 99% مردم جهان فقط از 1% از سرمایه ها و ثروتها برخوردارند و 1% مردم جهان 99% ثروت جهان را در اختیار دارند.
    قابل ذکر است، نسخه هایی که فقهای مسلمان برای حل مشکل ربا و ثروت در بانکها پیچیده اند هیچ کدام درمانگر این سیستم فاسد نبوده، و بلکه همگی مسکنهایی است که با لطایف الحیل و کلاه شرعی و ... می خواهد این اکل میته را از باب اضطرار یا....    مباح جلوه دهد و بدون شک هیچ کدام نتوانسته اند بیماران را درمان کنند، بلکه درد آنرا تسکین داده اما آن ویروس و میکروب خطرناک هم چنان وجود دارد و شالوده بانکها رافراگرفته و ریشه اقتصاد جهان را ویران می سازد.
    اگر فقط همین دو دلیل درمذمت بانکها وجود داشت کافی بود که تلاش می کردیم نهادهای مالی جایگزین در همه دنیا برای ریشه کنی این سیستم فاسد تعبیه و طراحی شوند و مردم دنیای این نظام فاسد و مفسد که کاری جز فقیرتر کردن کشورهای فقیر و  فقرای کشورها و ثروتمند کردن کشورهای غنی و اغنیای کشورها و بزرگ کردن شکاف طبقاتی ندارد، رهایی یابند.
    برامید تعطیلی و انحلال همه بانکهای دنیا
    

     

     

    چرخش بزرگ تاریخ انقلاب 1

    بسم الله الرحمن الرحیم
    تصور کنید که به شما خبری می رسد که یک نفر گردش فکری کرده و مواضع او عوض شده شاید خیلی تعجب نکنید، طبیعی است و زیاد این اتفاق در طول تاریخ افتاده است.
    حال تصور کنید که به شما خبری می رسد که یک گروه یا سازمان کوچک گردش فکری کرده و مواضع آنها عوض شده. احتمالاً کمی تعجب کنید چون معمولاً تغییر نظرات یک گروه کم و نادر رخ می دهد و آنها به راحتی نمی توانند همدیگر را اقناع کرده و اجماع بدست آورند، اما باز هم محتمل است البته با ریزشها و هزینه ها و ... (مثل تغییر مواضع خونبار سازمان مجاهدین خلق در سال 54)
    حال تصور کنید که به شما خبر می رسد که یک حزب گردش فکری کرده و مواضع آن عوض شده؟ احتمالاً خیلی تعجب کنید، چطور ممکن است یک حزب که دارای آرمان، مرامنامه، اساسنامه، مانیفست رسمی و غیره است. در یک حرکت گردشی فکر می کند چقدر جراحی و ریزش و تنش می خواهد تقریباً احتمال آن خیلی کم است.
    حال تصور کنید که خبر برسد یک جناح بزرگ که مرکب از 15 حزب رسمی است تغییر فکری کرده و مواضع آنها در عرض چند سال عوض شده! آیا باورمی کنید؟ حق هم دارید. باور کردن آن خیلی سخت است، چطور ممکن است که یک جناح که نیمی از بدنه سیاسی یک مملکت بزرگ است و خودش مرکب از احزاب رسمی و ریشه دار و سابقه دار و دارای مرامنامه و اساسنامه و ... است، همه با هم در عرض چند سال چرخش کنند و مثلاً از چپ به راست تغییر موضع بدهند!؟
     ولی شگفتی اینجاست. این اتفاق آخری در ایران سال 76 رخ داده است. جریان چپ که با شعارهای تند انقلابی توانسته بود دهه 60 و در مملکت حکومت کند و پیش از پیش از همه خود را به امام خمینی (ره) منسوب کنند و ... اجماع حدود 15 حزب را به دست آورده بود در چرخش عظیم و بی سابقه به راست افراطی تبدیل شد! این جریان در بردارنده احزاب و گروههای زیر بود :
    مجمع روحانیون مبارز
    سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی،
    مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم،
     خانه کارگر،
     حزب اسلامی کار،
    دفتر تحکیم وحدت،
     انجمن اسلامی پزشکان،
     انجمن اسلامی معلمان،
    انجمن اسلامی مدرسین،
     جمعیت زنان انقلاب اسلامی،
     نهضت زنان مبارز،
     انجمن اسلامی دانشجویان اروپا،
     انجمن اسلامی فارغ التحصیلان شبه قاره هند
    و شعارهای چپ گرایانه انان در دهه 60 و اوایل دهه 70 مشهور بود :
    انقلابی، رادیکال، ضد آمریکا و اسرائیل، طرفدار ولایت مطلقه فقیه
    طرفدار اقتصاد بسته و دولتی، تأکید بر خط امام (ره) مبارزه با اسلام آمریکایی ، طرح مسأله جنگ فقر و غنا و مبارزه با شکاف طبقاتی، مخالفت با لیبرالیسم و لیبرالها، طرفدار صدور انقلاب، نفی هرگونه رابطه و مذاکره با آمریکا، تأکید بر استقلال سیاسی و اقتصادی؛ دفاع از سیستم کوپنی و سهمیه بندی کالایی برای اقشار مستضعف را می توان نام برد.
    روزنامه سلام و نشریه بیان به عنوان بلند گوی مطبوعاتی این جریان شناخته می شد. اما این جریان در چرخش عظیم و بی سابقه و با حمایت همه احزاب و اکثر سران خود به جریانی تبدیل شد که از راست هم افراطی تر شد. و به راست افراطی (اصلاح طلبان) لقب گرفت. در این دگردیسی بی سابقه، این جناح سرمدار جریانی شد که خواهان مذاکره و رابطه با آمریکا شد، طرفدار دولت حداقلی ، بخش خصوصی، طرفدار اقتصاد بازار آزاد شد. طرفدار سکولاریسم دینی و سیاسی شدند، که اولویت توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی را مطرح کردند. دیگر سخنی از جلد 21 صحیفه نور نبود- هرچند عکس و اسم امام خمینی (ره) همیشه زینت افزاست- به سوی جذب مخاطب از طبقات متوسط و مرفه آمده و حتی اسم مستعضفین را به اقشار آسیب پذیر تبدیل کرد و آنها را کم کم از یاد برد، و حمایت شدید از آزادی بیان و تسامح در محصولات فرهنگی راخواست، طرفداری از ولایت فقیه را مشروط کرد، و دم از صدور انقلاب نمی زد. حامی تکنوکراسی و طرفدار درهای باز شد و استقلال را در ارتباط با اقتصاد جهانی و نظم نوین آن تعریف کرد و اهتمام به جمهوریت به جای اسلامیت، طرفداری از دین حداقلی و ... از شاخصه های اصلی فکر این گروه شد.
    طرفه آنکه در این دگردیسی فقط چند نفر از چهره های درجه دوم این جناح همراهی نکردند: رحیمیان، سید حمید روحانی، مظفر، و ....
    اما همه بزرگان و مشاهیر آن همراه بود و این افکار را تأیید کرده و یا لااقل سکوت کردند. جامعه ایرانی هم واکنش تعجب برانگیز و بهت آوری نسبت به این چرخشها نداشت و خود این افراد و احزاب و روزنامه ها و نشریات آنها هم گویا نمی فهمیدند یا نمی خواستند قبول کنند که در حال چرخش 180 درجه ای هستند!.
    و به قول ظریفی در ایران دهه 80 دیگر جناح چپ وجود نداشت و فقط دو جناح راست و متعادل و افراطی، در سر قدرت با هم رقابت می کنند با عناوین اصولگرا و اصلاح طلب.
     حال سؤال اصلی این است که علت این چرخش بزرگ و بی سابقه چیست:
    1-    ارتحال امام راحل به عنوان تئورسین اصلی این جناح
    2-    وجود جریان چپ مدرن که به عنوان کاتالیزوری برای عبور به سوی اصلاحات بود (مثل نشریه عصر ما و ....)
    3-    شکست کمونیست های جهان و فروپاشی شوروی هزیمت جناح چپ ایران را هم به دنبال داشت.
    4-    نفوذ تحصیل کردگان غرب زده و آمریکا و اروپا در بدنه فکری این جریان
    5-    عدم تقوای سیاسی گروهی و جمعی
    6-    عدم اعتقاد واقعی به خط امام و استفاده شعاری ابزاری از افکار امام در دهه 60 برای رسیدن به قدرت
    7-    اعتقاد به شخص کاریزمای امام به عنوان ولی فقیه و نه اعتقاد به اصل ولایت فقیه
    ولی همه این حدس و گمانها، شاید نتواند این سؤال مهم را جواب دهد. و لازم است که در طی مقالات، کنفرانسها، کتب و پژوهشهای زیادی این مسأله واکاوی و علت یابی شود تا عبرتی برای آیندگان در تاریخ ایران باشد.انشاءالله
    

     

     

    چرخش بزرگ تاریخ انقلاب 2

    از ديگر عوامل احتمالي اين چرخش بزرگ مي توان به موارد زير اشاره كرد:
    
    8- پايان جنگ تحميلي و از بين رفتن فضاي روحاني و احساسي آن دوران و لزوم شفاف سازي بنيانها و مواضع فكري بعد از دوران پر هيجان جنگ و غفلت از مسايل نظري انقلاب در دوران گذار از انقلاب به نظام .
    
    9-تأثيرپذيري بعضي از روشنفكران از ديدگاههاي ماكس وبر در باره كاريزما (فرهمندي) امام خميني (ره) و عدم بومي سازي آن بعد از ارتحال امام (ره) .
    
    10- تكثير فارغ التحصيلان دانشگاهي كه ناخودآگاه دست پرورده مكاتب غربي و ليبرال بوده و بازگشت آنها به پستها و مقامات اجرايي و فكري كشور. تسلط علمي ليبرالها و سكولارها باعث شد فارغ التحصيلان دانشگاهي عمدتاً سكولار و ليبرال باشند و پياده نظام و مبلغ انديشه هاي غرب.
    
    11- فراواني و نفوذ رسانه هاي جديد خصوصاً ماهواره در طبقات متوسط جامعه و حتي مدعيان پيروي از خط امام (ره) و دشمنان اسلام آمريكايي و خانواده هاي آنها.
    
    12- حمايت و همراهي آمريكا، انگليس و جريان اقتدار سياسي غرب از اصلاح طلبان داخلي در ابعاد مختلف سياسي، تبليغاتي، اقتصادي، رسانه اي و ... و تهديد و تطميع ديگران براي همكاري  با اين جريان.
    
    13- تسلط تكنوكراتها بر اركان اجرايي و مديريت مياني كشور و نداشتن پشتوانه نظري براي تبيين انقلاب اسلامي در مرحله سازندگي و استفاده از نظريه ها و تئوري هايي كه براي تحليل مسايل بعد از جنگ جهاني دوم در انديشه هاي غربي به كار گرفته شده بود.
    
    14- انحراف برخي مراكز تحقيقات استراتژيك و مراكز پژوهشي كه به جاي تبيين مواضع اصيل اسلامي ناب و دفاع در مقابل تهاجم فكري غرب ، خود مركز بسط و گسترش تحليل هاي رفرميستي شده اند (اين مراكز عمدتاً در پوشش مديريت ماركيستهاي راديكال دهه هاي قبل بوده كه حتي قرآن را نيز ماركسيستي تفسير مي كردند! و تغيير گرايش آنها از چپ به راست افراطي به معناي تحول شخصيت آنها نبود و حتي يك چرخش ابتكاري از سوي آنان نيز به حساب نمي آمد، بلكه متأثر از فضاي سياسي و فكري مغرب زمين بود و اينها چون گذشته مقلد مد روز بودند).
    
    نكته :
    
    اكثر طرفداران جريان راست سابق به اردوگاه اصول گرايان پيوستند مگر بزرگاني مثل مرحوم آيت ا... هاشمي رفسنجاني و حسن روحاني و ... كه اصلاح طلب شدند.
    
    و اكثر طرفداران جريان چپ سابق به اردوگاه اصلاح طلبان پيوستند مگر افراد نادري كه اسم آنها در قسمت قبل آمد.
    
    جامعه و تاريخ ايران منتظر پاسخ به اين سوال بزرگ هستند.
    

     

     

    مثلث شريعتي مربع شده!

    بسم الله الرحمن الرحيم
    مثلث شريعتي مربع شده!
    زر و زور و تزوير و زِر
    مرحوم دكتر شريعتي سه عامل را براي انحراف جوامع در طول تاريخ برمي شمارد. او معتقد بود سه عامل دست به دست هم داده و مثلث بدبختي بشريت را در طول تاريخ تكميل كرده اند، اين عوامل همانهايي بودند كه بوسيله آنها ظلم و فساد و تباهي گسترش مي يافت و بشريت را به بيگاري , مسخ و نكبت مي كشاند اين مثلث مشهور عبارت بود از : زر، زور، تزوير كه او به عبارتهاي ديگر آن را ملك، مالك، ملا – طلا ، تيغ، تسبيح – قارون، فرعون، هامان (بلعم باعورا) – ناكثين، قاسطين، مارقين – استثمار، استعمار، استحمار (كه اين كلمه از ابداعات خود وي بود) – گرگ، روباه، موش – دكان، كاخ، معبد – كدخدا، ژاندارم، کشیش– اشعث، ابن زياد، شريح و .... مي ناميد. او استعاره رمي سه باره شيطان در جمرات را نيز نشاندهنده هر يك از موارد فوق برمي شمرد. لكن در روزگار ما متأسفانه واقعيت اين است كه آن مثلث خبيث به يك مربع مهلك تبديل شده است و ضلع چهارمي هم به آن اضافه شده است كه سردمدار آن رسانه ها و امپراطوران خبري خرد و كلان هستند. اين ضلع چهارم حاكي از  جوسازي ، غوغاسالاري، شانتاژ، و فريب افكار عمومي مي باشد كه در آغاز قرن بيست و يكم مي توان آن را در قالب جدول زير جمع بندي كرد:
        

    زر

    زور

    تزوير

    زِر

    ملك

    مالك

    ملا

    مرداك

    طلا

    تيغ

    تسبيح

    تلگرام

    ثروث

    قدرت

    نفاق

    غوغاسالاري

    قارون

    فرعون

    هامان

    هاليوود

    ناكثين

    قاسطين

    مارقين

    خائنين

    استثمار

    استعمار

    استحمار

    اينستاگرام

    گرگ

    روباه

    موش

    آفتاب  پرست

    دكان

    كاخ

    معبد

    ماهواره

    كدخدا

    ژاندارم

    کشیش

    سلبريتي

    اشعث

    ابن زياد

    شريح

    بي بي سي

     

     

    تکنو کرات ها مشکل بزرگ انقلاب و راه حل آن

    بسم الله الرحمن الرحیم
    مشکل اصلی انقلاب در این مرحله چیست؟ و راه حل آن کدام است؟
    نخواهد رفت با دنیاپرستان        به یک جو آب ما زیباپرستان
    مقدمه:
    انقلاب پرشکوه ایران اسلامی در دهه پنجاه با چهار هدف آغاز شد و آن اهداف رسیدن به
    1-    آزادی
    2-    معنویت
    3-    عقلانیت
    4-    عدالت بود.
    این انقلاب چهار دشمن نیز دارد که عبارتند از:
    الف-    نرم افزاری (تحجر و لیبرالیسم)
    ب-    سخت افزاری (تکنوکراتها و بروکراتها) که در این یادداشت فقط به یک گروه آن یعنی تکنوکراتها اشاره می شود.
    آن چهار ارمان فطری انسان هم در شعارهای مردم هم در سخنان رهبران انقلاب به ویژه امام خمینی (ره) به وضوح محسوس بود و تا حدی نیز در دهه اول انقلاب دنبال شد. اما متأسفانه در دهه دوم و با روی کارآمدن دولت سازندگی؛ تکنوکراتها برسرکار آمدند و همه رده های مدیریت میانی کشور و بزنگاهها و گرانیگاههای  اقتصادی و ... را اشغال کردند، تکنوکراتهای دنیاطلب که معتقد به سیطره تکنولوژی می باشند نه به دنبال آزادی بودند (جز آزادی اقتصادی) نه به دنبال عدالت (معتقد به تقدم توسعه بر عدالت بودند) و نه به دنبال معنویت (فقط معنویت شخصی و سکولار را قبول داشتند) و نه به دنبال عقلانیت (جز عقلانیت ابزاری) این مسأله باعث شد که آن چهار عنصر طلایی به فراموشی سپرده شود و آنها با ادامه سیطره خود در دولتهای اصلاحات و ... تا به امروز نگذاشته اند بوی خوش آن چهار عطر روح نواز انقلاب به مشام جان مردم و خصوصاً نسلهای جدید  برسد - عناصری که هر یک به تنهایی می تواند منشاء انقلاب باشد - به طریق اولی مانع از گسترش انقلاب و پیامهای اصلی آن به کشورهای دیگر شوند.
    مشکل دیگر، سنگرگرفتن تکنوکراتها پشت سر جناحهای چپ و راست و اصول گرا و اصلاح طلب و زدوبندهای مناسب با آنها و تعامل خصوصاًبا جناح اصلاح طلب برای حفظ قدرت بوده است.
    تکنوکراتها در 28 سال گذشته حاکمان اصلی و دولت در سایه ایران بوده و هستند و بدون آنکه هزینه های انقلاب را تحمل کنند همیشه بهره وافی از انقلاب برده و هزاران بار بیش از سهم خود از انقلاب دوشیده و نوشیده اند؛ اختلاسها، دزدی ها، زدوبندها، رانت خواریها، حقوقهای نجومی، فسادهای مالی در بانکها ، بیمه ها، گمرکها، صندوقهای بازنشستگی و ... در نهایت به این گروه ختم می شود. مسابقه اشرافیت و تجمل در آنها به اوج رسیده است و البته با حفظ ظاهر منافقانه.
    متأسفانه هزینه های انقلاب را نیروهای ارزشی، انقلابی، مسجدی، هیأتی، روحانی و بسیجی می دهند و سینه خود را  سپر کرده در جنگ سخت و نرم از انقلاب دفاع می کنند در حالی که قدرت ، ثروت، و مدیریتهای حساس کشور خصوصاً در سطوح میانی در دست نیروهای ارزشی نبوده و همه کار همین تکنوکراتهایی هستند که فقط در سایه ایستاده اند و از منافع انقلاب بهره می بردند بدون آنکه ذره ای به اهداف و مواردی مثل اقتصاد اسلامی، اقتصاد مقاومتی و ... ایمان داشته باشند.
     علت رشد سرطانی و اختاپوسی تکنوکراتها را در موارد زیر می توان یافت:
    1- افزایش اختیارات رئیس جمهور و شهرداری ها در دهه 70
    2-عدم شفافیت قانون و خلاء های آن
    3- مخفی شدن در زیر سایه جناحهای سیاسی
    4- تسلط در دولتهای سازندگی، اصلاحات و اعتدال
    5- نفوذ در دولت دهم
    6- عدم برخورد سیاسی و رسانه ای با منتقدان و پرهیز از خودنمایی
    7- عدم حضور در صحنه های حساس و  هزینه ندادن در مواقع خطر برای انقلاب
    8- ضعف قوای نظارتی
    9-عدم بصیرت کافی نیروهای انقلاب و مشغول شدن به مسایل حاشیه ای به جای مشکلات اصلی
    10- تشکیل مافیای ثروت و قدرت درهم تنیده و زدوبند با افراد ذی نفوذ
    11-عدم توجه و حساسیت لازم به هشدارهای رهبر معظم انقلاب آیت ا... خامنه ای
    12- ضعف رسانه های انقلاب در افشاگری این گروه
    همه این موارد نشان می دهد که باید کشور را از دست تکنوکراتها نجات دارد تا هم انقلاب به مسیر اصلی خود بازگردد و هم بدبینی جوانان به انقلاب التیام یابد و با انقلاب همراه شوند.
    
    راه حل چیست؟
    راه حل پیشنهادی این نوشتار آن است که با تربیت مدیران جهادی انقلابی با توان تشکیلاتی بالا، کم کم مدیریتهای میانی از لوث وجود آنها پاک شده و در اختیار مدیران انقلابی قرار گیرد و لازمه آن تربیت چنین مدیرانی است، قالب پیشنهادی می تواند به صورت ایجاد یک بنیاد خیریه یا تغییر کاربری یک بنیاد خیریه با دو هدف باشد:
    1-    تربیت مدیر جهادی و انقلابی با روحیه کار تشکیلاتی
    2-    کمک رسانی به محرومین و مستعفین
    که البته هدف اصلی هدف اول بوده و هدف دوم به صورت فرعی می باشد این خیریه می تواند با کمک گرفتن از نهادهای انقلابی - که به تفکر ما می توانیم اعتقاددارند-بهترین نقش را برای پرکردن این خلاء مهم نظام صورت دهد تا انشاء الله بوی خوش عدالت و معنویت و عقلانیت و آزادی و میهن اسلامی و منطقه گسترده گردد و زمینه حضور حضرت بقیه الله عج فراهم گردد.
    

     

     

    مشکل ما با دروس دانشگاه صنعتی چیست؟

    بسم الله الرحمن الرحیم
    تذکر : این پیش نویس یک یادداشت است که نیاز به نقد و اصلاح شما دارد و نظر نهایی نویسنده نیست.
    
    مشکل ما با دروس دانشگاه صنعتی چیست؟
    
    گاهی به مزاح و از روی کنایه به دانشجویان رشته های فنی و پزشکی می گویم خوشا به حال آن دسته از شما که درس می خوانید ولی عمق و کنه آن را نفهمیده پاس می کنید و فارغ التحصیل می شوید! چرا که عمق و کنه این رشته های علوم تجربی یعنی همان فلسفه علم تجربی، و معنای آن این است که اگر دانشجویی در رشته های مهندسی، فنی و حتی پزشکی توجه و تفطن به مبادی علوم خود داشته باشد و آنها را خوب بشناسد، از طرفی اندکی مطالعات مذهبی هم داشته باشد، به فراست درخواهد یافت که مبانی این علوم اومانیستی و پوزیتویستی بوده و با آنچه در کتاب، قرآن و سنت خوانده تعارض دارد، اجازه بدهید از چند مثال ساده شروع کنم:
    1-	خداوند در قرآن کریم می فرماید : یمحق الله الربا ویربی الصدقات (بقره ، 276) خدا ربا را محو می کند و صدقه را پرورش می دهد. این با محاسبات ظاهری و ریاضی عادی کاملاً در تعارض و تضاد است. دانشجویی می پرسد چطور کسی که مثلاً 10% پول خود را به فقیری صدقه می دهد پولش زیاد شده ولی کسی که 10% از بدهکار خود بیشتر می گیرد پولش ناقص می شود؟! چه رسد به مفهوم «برکت» که هضم آن و به طریق اولی قبول آن برای چنین ذهنی دشوار و نزدیک به محال است.
    2-	خداوند در قرآن می فرماید که اگر 20نفر از شما مجاهدان اسلام صابر و مقاوم باشید، می توانید در مقابل 20 نفر از کفار بجنگید و اگر 100 نفر صابر باشید می توانید بر 1000 نفر غلبه پیدا کنید (انفال، 65) این تفاوت چشمگیر عددی با کدام محاسبه مادی و ریاضی سازگار است؟! و عقل معاش حسابگر کجا می تواند چنین مسأله ای را فهم کند!؟
    3-	مبانی مهندسی نوین بر فیزیک و شیمی استوار است و پایه های این دو علم بر اندیشه های پوزیتویستی کانت و اخلاف او ، حالا دانشجویی که این مبانی را بپذیرد یعنی پذیرفته است که گزاره های تجربی که از راه حس و مشاهده و آزمون قابل سنجش هستند معنادارهستند و گزاره های غیرتجربی که فاقد چنین امکان سنجی هستند غیرعلمی هستند و از اینجا با یک گذر روان شناختی – و نه منطقی – به این نتیجه می رسد که گزاره های اخلاقی و متافیزیکی بی معنا هستند! چرا که در هیچ آزمایشگاهی نمی توان آنها را ثابت کرد و با هیچ تحقیق میدانی و یا تجربه - از همه اقسام آن – نمی توان اثبات کرد که مثلاً گذشت خوب است و انتقام بد و یا جهانی مافوق جهان ماده وجود دارد و .... 
    4-	مبتنی بودن علم تجربی بر بسیاری از مبانی غیرتجربی و اثبات ناپذیر و لرزان ، باعث رسوخ اندیشه نسبی گرایی در همه علوم شده و ممکن است دانشجو یا دانشمند این علوم را نسبی گرا و شکاک و لااقل پراگماتیست و فایده گرا بار بیاورد.
    5-	نگاه مکانیکی به جهان و خدای خالق را که هر لحظه افاضه وجود می کند فقط خدای ساعت ساز دانستن از همین نمونه تعرضها است.
    توغل در این علوم و کثرت مطالعه علوم فنی و مهندسی و حتی پزشکی جوان دانشجوی ما را به جایی می رساند که این علوم را به سان معبدی می پرستد و محتویات آنها کم کم برای او به صورت بتهای ذهنی درآمده و از آنها جدا نمی شود، در این جا دانش آموخته علوم و فنون جدید با سه نوع تعارض میان این علوم و دین مواجهه می شود :
    1-	تعارض میان گزاره های دینی با گزاره های علمی – که روشن ترین و ساده ترین نوع تعارض است و قابل رفع و رجوع می باشد.
    2-	تعارض میان جهان بینی دینی با جهان بینی علمی که ریشه درهمان مبانی متافیزیک متفاوت این دو دانش دارد و اگر این جهان بینی با کلیت و شمولش درک شود تعارضها رخ خواهد نمود و اگر درک نشود، بعضاً آزاردهنده خواهد بود (چنان که می دانیم پارادایم علوم نوین بر اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم استوار است)
    3-	تعارض میان سبک زندگی دینی با سبک زندگی فناورانه؛ که حاصل و نتیجه آن رویکرد و آن جهان بینی هاست که به روحیه و رفتار پذیرندگان هر کدام راه یافته و خود را نشان می دهد، این تعارض شدید و عمیق ترین تعارض است و رفع و رجوع آن آسان نیست.
    تکنوکرانها مصداق کسانی هستند که سبک زندگی فناورانه را براساس جهان بینی و روحیه خاصی که از آن برداشت کرده اند اخذ کرده اند و اکنون در جامعه ما بحران زا شده اند.
    نتیجه این تعارضها در عمل این خواهد شد که فرد با زندگی دینی، سبک و سیاق و روحیه و رفتار آنرا اخذ خواهد کرد و با فناوری و علوم آن منفعل، مفلس و به نوعی اکل میته برخورد خواهد کرد یا سبک و روحیه فناورانه را اخذ و دین را کنار می گذارد و تصریحاً یا تلویحاً ملحد می شود و معمولاً کسانی که بنیه دینی و اعتقادی یا حتی مناسکی قوی ندارند و اهل مسجد و هیأت و توسل و تذکر نیستتد اینگونه می شوند یا هم دچار تعارض شده و تا آخر عمر با این تعارضها کلنجار خواهد داشت که اکثراً از این گروه سوم هستند.
    این گروه سوم کسانی هستند که به لحاظ شخصی دیندار بوده و به آداب و رسوم و مناسک دینی پایبند بوده ولی در صحنه زندگی اجتماعی ، فرهنگی، مدنی، مدیریتی علمی و تکنولوژیک تفاوتی با یک کافر ندارند و «لماید خل الایمان فی.... » این گروه انشاء الله و با توجه به رحمت الهی وارد بهشت خواهند شد! و رستگار و اهل نجات! اما مردمی را که تحت تأثیر فناوری و مدیریت آنها هستند احتمالاً بی دین یا لااقل سکولار می کنند، بنابراین اسلامی شدن علوم در اینجا به معنای حل علمی مشکل این گروهها و دفع و رفع این تعارضها خواهد بود.
    نقش دروس معارف برای حل این بحران
    متأسفانه دروس معارف نقش چندانی در حل این بحران عمیق فرهنگی ندارند که دلایل آن به شرح زیر است:
    الف- اساتید معارف معمولاً آشنایی لازم با فلسفه علوم جدید و مبانی اومانیستی ، سکولاری و لیبرالیستی آن ندارند و با تعارضهای آن با اصول و مبانی دینی آشنا نیستند حتی هنوز دغدغه کافی در این زمینه ها برای آنها ایجاد نشده است چون صورت مسأله برای آنها شفاف نشده است.
    ب- فرصت کلاسی درس معارف در حد 12 واحد محدود است و نمی توان به همه ابعاد و زوایای این مسایل پرداخت، همین که استاد معارف بتواند سرفصلهای مصوب دروس انقلاب، تفسیر، مبانی، تاریخ، اخلاق را بگوید هنرکرده و شایسته تقدیر است.
    ج- توقع دانشجویان عمدتاً از کتب و کلاسهای معارف طرح بحثهای عمیق و فلسفی و چالشی مثل این موضوع نیست و دانشجویان به چشم دروس آسان و پاس شوند و نمره آور به آنها نگاه می کنند.
    د- امید می رود استفاده از رویکرد نیازمحور در تدریس معارف به مرور بتواند این نیاز را آفتابی و راه حلهای آن را نشان دهد.
    جمع بندی:
    غرب سالهاست نظراً از پوزیتویسم گذر کرده ولی عملاًگرفتار آن است ولی دانشگاههای ایران ما هنوز نظراً و عملاً گرفتار پوزیتویسم است و نتیجه آن را در تربیت تکنوکراتهای ظاهر الاسلام می بینیم که آنچنان پایبند به مبانی آن علوم و فنونی که سالها و بعضاً نیم قرن برای آن زحمت کشیده اند هستند که باور نمیکنند ریشه این علوم در آب نیست! به هیچ وجه حاضر نیستند از آن دست بردارند و حتی گمان نمی کنند که بتوان روزی از حجاب تکنیک عبور کرد.
    ریشه های سنتی، مناسکی و ارزشهای معنوی موجود درفرهنگ موجود درفرهنگ غنی شیعه هر چند می تواند کمک خوبی برای حل راحت تر این بحران باشد اما تمام کار را نمی توان به عهده آن گذاشت، چرا که اگر این پروسه کافی بود تا به حال مسأله حل شده بود ولی باید مسأله به صورت علمی و تئوریک شفاف شده و سپس راه حل آن مرحله به مرحله منقح گردد.
    ترویج فلسفه علم و توضیح مبانی و ییش فرضهای فناوری و هم چنین برگزاری همایش ها و ایجاد پژوهشکده های «علم و دین» و توسعه معارفی میان رشته ای در این زمینه کارگشاست. پیشنهاد مشخص نویسنده ایجاد رشته «علم و دین» در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا و تصویب 2 واحد درس با عنوان علم و دین در سطح کارشناسی و 2 واحد درس فلسفه علم در مقطع کارشناسی ارشد همه رشته های مهندسی و پزشکی است هم چنین کارگاههای «فلسفه علم» برای دوره های معرفت افزایی اساتید مطلوب است.
    

     

     

    آفت گرایی در هیات های حسینی!

    بسم الله الرحمن الرحیم 
    آفت فردگرایی در هیات‌های حسینی 
    (تذکر: فقط بچه هیأتی ها بخوانند.) 
    به این جملات دقت کنید: 
    - می روم هیات تا حال کنم. 
    - صدای این مداح با حال‌تر است. 
    - از این سخنران خوشم نمی آید چون حال نمی دهد! 
    (مصاحبه بعداز بیرون آمدن از هیات): چرا به روضه آمده‌ای: چون یک حالت خوشی و لذتی به من دست می دهد. (نه چون مستحب است، خدا و پیامبر(ص) دوست دارند و باعث قرب الی الله می شود) 
    - منو یکم ببین، سینه زنی مو هم ببین، ببین که خیس شدم، عرق نوکریمِ این.  
    -  جلو آیینه خودمو می بینم، حواست هست؟ به موهای سپیده سرم، چقدر امسال از گذشته شکسته ترم .... 
    - افزایش خانم‌هایی که به تنهایی به پیاده‌روی اربعین میروند و وظیفه خود را در مقابله خانواده رها می کنند.(غافل از اینکه خود سیدالشهدا(ع) با خانواده به کربلا رفتند!) 
    دستگاه بی نظیر حضرت سیدالشهدا(ع) بزرگترین کارخانه انسان سازی است. اما گهگاهی تحریفاتی ،گرد و غبار به روی آن مینشاند که قابل بررسی است. 
    همه آن مثال‌ها که جدیداً در متن و حاشیه هیات‌ها و جلسات شنیده می شود حکایت از یک اتفاق جدید و مدرن – بلکه پسامدرن- در نگاه به جلسات مذهبی و شلوغ‌ترین و مهم‌ترین آنها یعنی هیات‌های محرم دارد. به عبارت دیگر بعضی هیات‌های عزاداری به سمتی می روند که برخی افراد، بیشتر احساس شخصی و لذت معنوی خودشان را ملاک قرار میدهند. 
    این یک تغییر الگوواره ذهنی(شیفت پارادایمی) است که نشان می دهد کارکرد مذهبی افراد هیاتی هم تاحدودی «فردگرا» شده است. 
    یعنی بعضی افراد مذهبی نیز به خاطر استحباب یا به خاطر خدا، یا قرب الی الله یا رضایت پروردگار و امتثال از اهل بیت(ع) به هیات نمی آیند؛بلکه به خاطر لذت شخصی خودشان به هیات می آیند و دنبال فردگرایی خودشان هستتند. هر چند از نوع عالی آن! 
    این یک نوع فردگرایی(individualism) رقیق است که پهلو به خودگروی (egoism)میزند. 
    چرا میزان جمعیتی که پای منبر سخنرانان می نشیند بسیارکمتر از مستمعان منبر مداحان است؟ یک دلیل آن، قول ظریفی است که می گفت: 
    -چون سخنرانِ روحانی حال شما را می گیرد و مداح به شما حال می دهد! 
    سخنران از حلال و حرام یا باید و نباید سخن میگوید اما مداح از امور لذت‌بخشی مثل: بازآی! هر آنکه هستی باز آی. هیچ آدابی و ترتیبی مجوی و.... 
    در جامعه شبه مدرن انسان‌های فردگرا دینی را می خواهند که حال به آنها بدهد. حتی در اشعار، مراثی و مدایح نیز این خودبینی و عطف توجه به خود زیاد شده که نمونه اشعار آن گذشت و اینچنین خودبینی‌ در اشعار قدیم وجود نداشت. 
    شاعران و ذاکران قدیم موقع شعرخوانی اصلا به خود نگاه نمیکردند. فقط به سلطان عشق، امام حسین(ع) و اصحاب و خاندان باوفایشان مینگریسند. این عطف توجه به خود، جدید است. 
    در جهان پست مدرن با یک انسان فردی سودمحور مواجه هستیم که دنبال لذت در لحظه است و اگر این لذت را در هیات،  اعتکاف، پیاده روی اربعین و... بییند نیز ابایی از چشیدن آن ندارد. 
    دم غنیمت شماری و حال بردن از لحظه، یک آفت مسری است که ممکن است به جلسات مقدس حضرت امام حسین(ع) هم کشیده شود! 
    مواظب این آفت باشیم چون فردگرایی باعث تغییر هویت انسان از خود می شود وتبعات جبران ناپذیری دارد. 
    یادآوری: 
    هرچند معتقدم دستگاه امام حسین(ع) آنچنان اصلاح‌گر است که نه تنها کافر، فاسق و منافق را می‌تواند در خود استحاله و تبدیل به احسن کند که انسان فردگرا را نیز به توبه واقعی و عبور از خود و نفسانیت(سوپژکتیویته) برساند. به فرموده خود حضرت سیدالشهدا (ع) در دعای عرفه: 
    «یا من استنقذ السحره من بعد طول الجحود و قد غدوا فی نعمته یاکلون» 
    خدایی که در چند دقیقه ساحر را ساجد می کند، می تواند نفس پلید و خودخواه ما را نیز تطهیر و تلطیف کند! 
    آنان که خاک را به نظرکیمیا کنند 
    آیا شود که ...

     

     

     

     

اضافه کردن دیدگاه جدید

Plain text

  • تگ های مجاز : <a> <em> <strong> <cite> <blockquote> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd> <br> </br> <br/>
  • آدرس های وب و ایمیل به صورت اتوماتیک به لینک تبدیل می شوند.
CAPTCHA
این سوال جهت اطمینان از ماشین نبودن شما و جلوگیری از ورود برنامه های مخرب می باشد.
Image CAPTCHA
Enter the characters shown in the image.

ارتقاء امنیت وب با وف ایرانی